ایده‌زی چرا و چگونه شروع شد؟ میگن بنده خدا به یه چراغ جادویی رسید و وقتی بهش دست کشید، یه غول بزرگ چارشونه ازش بیرون اومد... غوله یکم خودشو کج و راست کرد و پیچ و تاب داد و سریع و خلاصه گفت: نه وقت دارم نه حوصله ارباب جان! سه تا آرزو هم در توانم نیست، سریع یه آرزو بکن که خلاص شم! دردسرتون ندم... یارو هم گفت آرزوم اینه که بتونم ده تا آرزو بکنم!!!🤪 این‌همه توضیح دادیم که بگیم ایده‌زی هم شبیه حرف همون بنده خداست که می‌خواسته آرزو کنه! ایده‌زی، ایده‌ای برای ایده‌های بیشتره. درست شبیه اون که آرزویی بود برای آرزوهای بیشتر!